آرام ش، گاه ی...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

کاش می‌شد آدمی،
گاهی، فقط گاهی،
به اندازه نیاز بمیرد،
بعد بلند شود،
خاک هایش را بتکاند،
دلش خواست برگردد به زندگی‌
و اگر دلش نخواست بخوابد تا ابد ...

آخرین مطالب

۶ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است

کم بکن این گله فریاد زدن ممنوع است

بین این قوم که هر کار ثوابی است کباب

دل دلسوخته را باد زدن ممنوع است

تیشه بر ریشه فرهاد زدن شیرین است

حرفی از پیشه فرهاد زدن ممنوع است

شادی از منظر این قوم گناهی است بزرگ

بزن آهنگ ولی شاد زدن ممنوع است…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۸
نیما صالحیان

تو میخندی و این دنیا بدون تو شروع میشه
چه دردی داره هر روزم بدون تو تموم میشه

کنارت حس خوشبختی کنارت هرنفس رویاست
تو هرجا پاتو میزاری برام مثل عبادتگاست

پشیمونم یه وقتایی بدونت بچگی کردم
بگی میرم به جون تو بمیرم بر نمیگردم

صدای پاتو گم کردم چقدر سخته نباشی باز
کسی که از تو میخونه نمیدونی چقدر تنهاست


صدام کن چون تو میتونی که قلبم رو بلرزونی
که با چشمای آرومت به من عشقو بفهمونی

هواتو میکنم هرشب تو این حالو نمیفهمی
فقط یکبار به من رو کن نگو که برنمیگردی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۲
نیما صالحیان

تنهایی هرکس به اندازه حرفای نگفتشه
رفتن بی هدف بهتر از ایستادن در آرامشه

رفتن یعنی فرار از تکرار از روزمرگی
از جایی که به خودت حتی نتونی راست بگی

من یاد گرفتم درای بسته رو با صبر باز کنم
اونجا که به بن بست رسیدم دوباره آغاز کنم

زندگی یعنی یه جاده با یک جفت کفش آهنی
تا به مقصد نرسیده دوباره عزم سفر کنی

رفتن یعنی فرار از تکرار از روزمرگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۳
نیما صالحیان

همین فاصله کافیه حس کنم بدون تو من تا کجا بی کسم

مسیرم خلافه توئه پس چرا، دارم بی توقف به تو میرسم

خودم بارمو بستمو راهی ام، فقط بغضه که سد راهه منه

همیشه مردد شدم لحظه ای، که خواستم بگم موقع رفتنه

چقدر با تو بودن برام خوب بود، چه احساس خوبی بمن داشتی

چقدر مهربون بودی و دستمو، تو دست خدا هم نمیذاشتی

نجاتم بده من پشیمون شدم، ولی رو ندارم به تو رو کنم

ببین تو چقدر دوستم با تو که، دیگه با غروره خودم دشمنم

اگه با منی دسته من رو بگیر، من از این همه فاصله دلخورم

از اون لحظه ها سهم امروز من، فقط بغضیه که فرو میخورم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۴
نیما صالحیان

جایِ خالیه تو نفس‌گیره

وقتی به یادتم، گریه ام می‌گیره

محکومم به این غم اجباری

شکنجه میشم از بغض تکراری

حال و روزی که من دارم، درگیر غم و درداست

تو نیستی تـو روز و شبهام، یادت همیشه اینجاست

حال و روزی که من دارم، این عذاب لعنتی

نه صبری گذاشت برام نه طاقتی

تاوان صبوری چه سنگینه

زجری که می‌کشم، سهم من اینه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۶
نیما صالحیان

عاشق رنگ سیاهه شبه یلدام آخه از روشنی هیچ خیری ندیدم

عاشق تلخی انتهای عشقم حالا که به آخر قصه رسیدم

عاشق رنگ شب و رنگ غروبم عاشق مرگ دقیقه های خوبم

با تموم اشتیاقم آروم آروم به دربسته ی بی کسی میکوبم

عاشق شبای دل بردگی هستم عاشق تنهایی و خستگی هستم

حالا که این زندگی شبیه مرگه بی امون عاشق این زندگی هستم

خنده داره دیگه دل سوزی به حالم خط کشیدم روی روزای محالم

همه ای آینده ای من واسه ی تو من فقط گذشته مونده تو خیالم

تنهایی سهم منه خیلی عزیزه نمیخوام کسی اونو ازم بگیره

دیگه تنهاییم و به دنیا نمیدم نمیزارم دل تنهایی بمیره

تو و اون چشمای روشن به سلامت لحظه هارو میکشم توقاب ساعت

عاشق سیاهیم عاشق غربت خسته ام از تو و این همه خیانت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۱
نیما صالحیان