آرام ش، گاه ی...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

کاش می‌شد آدمی،
گاهی، فقط گاهی،
به اندازه نیاز بمیرد،
بعد بلند شود،
خاک هایش را بتکاند،
دلش خواست برگردد به زندگی‌
و اگر دلش نخواست بخوابد تا ابد ...

آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

تو در فتنه از حد به در کردی
تو با من ز بد هم بدتر کردی
ز سوی نگاه تب آلودت
من تشنه را تشنه تر کردی

پس از آرزوها پس از جستجوها
ندانی که ای مه چه ها کردم
تو را بین خوبان جدا کردم
صدا را به دل مبتلا کردم
ته کوچه نامت صدا کردم


تو درد مرا از درون میکشی
تو من را به موج جنون میکشی
به حرف تب و تاب و تن تنها
مرا تا رگ ارغنون میکشی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۳
نیما صالحیان

مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد میگوییم راحت شد!

خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم،

مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم،

بی هیچ ملاحظه ای ایام میگذرانیم اما،

دلمان عمر نوح میخواهد،

کم میخندیم و زود عصبانی میشویم،

کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم،

زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم، 

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم، اما زندگی کردن را نه،

ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است،

بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم،

بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم،

فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه، 

بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم،

عجله کردن را آموخته ایم ونه صبر کردن را،


مگر بیشتر از یکبار فرصت زندگی کردن داریم...؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۲
نیما صالحیان