آرام ش، گاه ی...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

کاش می‌شد آدمی،
گاهی، فقط گاهی،
به اندازه نیاز بمیرد،
بعد بلند شود،
خاک هایش را بتکاند،
دلش خواست برگردد به زندگی‌
و اگر دلش نخواست بخوابد تا ابد ...

آخرین مطالب

بی تو جای خالیت انکار میخواهد فقط 

زندگی لبخند معنا دار میخواهد فقط

چشم ها به اتفاق تازه عادت میکنند 

سر اگر عاشق شود دیوار میخواهد فقط


بغض وقتی میرسد شاعر نباشی بهتر است 

بغض وقتی گریه شد خودکار میخواهد فقط

چشم های خیسم امشب آبروداری کنید 

مرد جای گریه اش سیگار میخواهد فقط

بغض وقتی میرسد شاعر نباشی بهتر است 

بغض وقتی گریه شد خودکار میخواهد فقط


حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی 

حرف حق هر جور باشد دار میخواهد فقط

نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی 

انتظار دیدنت تکرار میخواهد فقط

بغض وقتی میرسد شاعر نباشی بهتر است 

بغض وقتی گریه شد خودکار میخواهد فقط

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۴۹
نیما صالحیان

چه رفتن ها که می ارزد به بودنهای پوشالی

چه آغوشی، چه امیدی به این احساس تو خالی


کبوتر با کبوتر مانده اما از سر اجبار

در این دنیای تودرتو، تو دیگر از چه می نالی


یکی را دوستش داری که او دنبال غیر از توست

کجا دیدی جهانی را به این شوریده احوالی


کلاغِ آخرِ قصه هنوزم مانده در راه است

برای آخری زیبا، دگر پیدا چه تمثالی


بمان تنها که تنهایی به این "تن" ها شرف دارد

چه رفتن ها که می ارزد به بودنهای پوشالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۵۷
نیما صالحیان

تو در فتنه از حد به در کردی
تو با من ز بد هم بدتر کردی
ز سوی نگاه تب آلودت
من تشنه را تشنه تر کردی

پس از آرزوها پس از جستجوها
ندانی که ای مه چه ها کردم
تو را بین خوبان جدا کردم
صدا را به دل مبتلا کردم
ته کوچه نامت صدا کردم


تو درد مرا از درون میکشی
تو من را به موج جنون میکشی
به حرف تب و تاب و تن تنها
مرا تا رگ ارغنون میکشی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۳
نیما صالحیان

مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد میگوییم راحت شد!

خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم،

مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم،

بی هیچ ملاحظه ای ایام میگذرانیم اما،

دلمان عمر نوح میخواهد،

کم میخندیم و زود عصبانی میشویم،

کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم،

زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم، 

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم، اما زندگی کردن را نه،

ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است،

بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم،

بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم،

فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه، 

بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم،

عجله کردن را آموخته ایم ونه صبر کردن را،


مگر بیشتر از یکبار فرصت زندگی کردن داریم...؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۲
نیما صالحیان

آدم‌های مهم،

بی دلیل مهم نشده‌اند ...

حتما کسانی را دوست داشته اند که باید

سفرهایی رفته‌اند که باید 

دوستانی داشته‌اند که باید 

آدم‌های مهم

کسانی را در زندگی حذف کرده‌اند که باید

کسانی را گم کرده‌اند که باید

آدم‌های مهم 

حرف‌هایی را نشنیده‌اند که باید

آدم‌های مهم

خیلی چیزها برایشان مهم نبوده است

آدم‌های مهم

ترک‌های مهمی را انجام داده‌اند که باید

آدم‌های مهم

غم‌های زیادی را چشیده‌اند

و حتما خوشحالی های زیادی را

آدم‌های مهم

همانقدر که فراموش کرده‌اند، به یاد سپرده‌اند

آدم‌های مهم،  بی دلیل مهم نشده‌اند ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۲۱:۴۲
نیما صالحیان
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،
ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ.
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ 
ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ.
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ،
ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻪ ﯾﮑﯽ، ﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ! 
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺳﺮﻡ، ﺁﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ
ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ، ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ، ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺁﻭﺭ
ﻫﻢ ﺑﻮﺩ
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮔﺬﺭ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺳﭙﺮﯼ
ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ،
ﺍﻣﺎ...
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ،
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ.
ﻓﻘﻂ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۶ ، ۲۰:۰۱
نیما صالحیان

کاش ای تنها امید زندگی، می توانستم فراموشت کنم
یا شبی چون آتش سوزان دل، در مزار سینه خاموشت کنم

کاش چون خواب گران از دیده ام، نیمه شبها یاد رویت میگریخت
مرغ دل افسرده حال و بسته پر، از دیار آرزویت میگریخت

کاش احساس نیاز دیدنت، از وجودم چون وجودت دور بود
در دلم آتش نمیزد آن نگاه، کاش آن شب چشم هایم کور بود

کاش آن شب در گلستان خیال، ای گل وحشی نمی چیدم تو را
تا نسوزم در خزان آرزو، کاشکی هرگز نمی دیدم تو را

کاشکی …
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۲
نیما صالحیان

مگر می‌شود آدم فقط یک بار عاشق بشود،

عشقِ ابدی فقط یک حرف است. 

پیش می‌آید که آدم خیلی خاطر کسی را بخواهد. 

اما همیشه وقتی آدم فکر می‌کند که دلش سخت پیش یکی گرفتار است، 

یک دفعه، یک جایی می‌بیند که دلش، تهِ دلش، برای یکی دیگر هم می‌لرزد.

اگر با وفا باشد، دلش را خفه می‌کند و تا آخر عمر حسرت آن دل لرزه برایش می‌ماند. 

اگر بی وفا باشد، می‌لغزد و تمام همه‌ی عمرش عذاب گناه بر دلش می‌ماند.

هیچکس حکمتش را نمی‌داند، حالا با خودِ آدم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را. 

یکی را باید انتخاب کند، فرار ندارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۲۰:۲۴
نیما صالحیان

همیشه که صبر کردن، بخشیدن، ماندن و تحمل کردن

به این معنا نیست که همه چیز درست می‌شود..

لازمه گاهی وقت‌ها دست از این تظاهر کردن برداری‌

باید دست بکشی از بخشیدن کسی که

هیچ‌وقت بخشیدنت را نفهمید

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ‌ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ..

وقتی میمانی و می‌بخشی

فکر می‌کنند رفتن را بلد نیستی

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩم‌ها ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ

ﺁﺩم‌ها ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ، یک جا ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ

و ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۲۱:۴۹
نیما صالحیان

همه آدما 

یه گوشه قلبشون 

مال کسیه که 

یه جایی 

یه وقتی 

عاشقش شدن 

هرگز نمیشه یادشو از بین برد 

فقط میشه کمتر به یادش بود..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۷:۱۰
نیما صالحیان