آرام ش، گاه ی...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و به اندازه یک عمر بیابان دارد ...

کاش می‌شد آدمی،
گاهی، فقط گاهی،
به اندازه نیاز بمیرد،
بعد بلند شود،
خاک هایش را بتکاند،
دلش خواست برگردد به زندگی‌
و اگر دلش نخواست بخوابد تا ابد ...

آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

چه زیبا میشد این دنیا اگر شاه و گدا کم بود

اگر بر زخم هر قلبی همان اندازه مرهم بود


چه زیبا میشد این دنیا اگر دستی بگیرد دست

اگر قدری محبت را به ناف زندگانی بست


چه زیبا میشد این دنیا کمی هم با وفا باشیم

نباشد روزگاری که نمک بر زخم هم پاشیم


چه زیبا میشد این دنیا نیاید اشک محرومی

زمین و آسمان لرزد ز آه و درد مظلومی 


چه زیبا میشد این دنیا شود کینه ز دلها گم

اگر بشکستن پیمان نگردد عادت مردم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۲۱
نیما صالحیان

گاﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ

ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ..


ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ

ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ

ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی، رﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍی..


ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ


ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ

ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ..


ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ

ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ

چرا که ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ

ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کنند ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۰
نیما صالحیان

تنهایی هر کس به اندازه حرفای نگفتشه
رفتن بی هدف بهتر از ایستادن در آرامشه

رفتن یعنی فرار از تکرار از روزمرگی
از جایی که به خودت حتی نتونی راست بگی

من یاد گرفتم درهای بسته رو با صبر باز کنم
اونجا که به بن بست رسیدم دوباره آغاز کنم


زندگی یعنی یه جاده با یک جفت کفش آهنی
تا به مقصد نرسیده دوباره عزم سفر کنی

رفتن یعنی فرار از تکرار از روزمرگی...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۲۴
نیما صالحیان