آنچه ویرانمان مى کند، روزگار نیست،
حوصله ی کوچک، براى آرزوهاى بزرگ ماست...
آنچه ویرانمان مى کند، روزگار نیست،
حوصله ی کوچک، براى آرزوهاى بزرگ ماست...
گاهی...
نه دفعه بعدی وجود دارد،
نه وقفه ای و نه فرصتی دوباره،
گاهی اکنون است یا هرگز.
گاهی ما به اشتباه بر روی آدمهایی سرمایهگذاری عاطفی میکنیم که قادر به برگشت آن نیستند.
گاهی ما شبیه آدمهایی میشویم که دَرِ خانه هایی را میزنند که خالی ست
و با هر بار در زدن و باز نشدن آن عصبانی میشویم از صاحبخانه ای که نیست و فحشی که به خودمان و او میدهیم.
و باز هم در میزنیم هر بار به این امید که شاید اینبار کسی در را باز کند.
بودن در توهم اینکه "بالاخره روزی ما را دوست خواهد داشت"، توهم خطرناکی ست.
آدمها اگر ما را سالم دوست داشته باشند به ما احساس با ارزش بودن میدهند.
جمله ی دوستت دارم را بدون شمردن و حساب کردن میگویند.
ما را شریک لحظه هایشان حساب میکنند.
کمک میکنند رشد کنیم و با هر موفقیت ما احساسی از غرور و لذت را در خود حس میکنند،
و ما اگر خودمان را دوست داشته باشیم سالها عذابِ پشت دَر ماندن را تحمل نمیکنیم.
به این فکر میکنم که چقدر راحت خودمان را میتوانیم سالها در طرد شدن و دیده نشدن نگه داریم،
فقط با انتخاب کردنِ آدمهایی که نمیتوانند و قادر نیستند دوستمان داشته باشند.
گاهی چقدر تلاش میکنیم که ثابت کنیم به خودمان "بالاخره دوستم خواهد داشت و به من احساس امنیت خواهد داد ".
بعضی از آدمها "آن را ندارند که بدهند"
باید دل کند، این دل کندن ها ما را آزاد میکند.
خانه های دیگری خواهیم دید و دَرهای دیگری را امتحان خواهیم کرد.
به آدمهایی بگوییم "دوستت دارم " که قادر به دیدن ارزش ما و برگشت جمله به سوی ما هستند و اگر آدمهایی را دارید که شما را سالم دوست دارند و احساس امنیت دارید در کنارشان در گفتن جمله ی "دوستت دارم" صرفه جویی نکنید.
برگرفته از کتاب درمان شوپنهاور
لحظه ها می گذرد،
آنچه بگذشت نمی آید باز،
قصه ای هست که هرگز دیگر،
نتواند شد آغاز...